میدانیم در ایران با تقاضای بالای مسکن مواجهیم و مسئله تأمین خانه – یا آنچه مسکن زیستپذیر مینامندش – از مهمترین مشکلات کشور، و چهبسا مهمترین است. پاسخ درست و درمانی هم به این نیاز اولیه انسان شهرنشین در ایران داده نشده است. به هر کس که مراجعه میکنی، شانههایش را بالا میاندازد! بر اساس قانون گردن نگرفتن، پی پاسخگو را که میگیری، میرسی به بالادستیها. بالادستیها هم دو راه را پیش میکشند؛ قسمتی از تقصیر را با برهانهای اوت-آو-باکس متوجه مخلوقات و موجوداتی بیرون از کشور میدانند و برای حل قسمتی که به گردن میگیرند، «راهحل دستوری» را برمیگزینند و دستور میدهند که مسئله مسکن حل شود! حتی برنامههایشان هم دستوری است و دستور میدهند که ظرف یک سال میلیونها واحد مسکن آماده شود! پی اجرای دستور را که میگیری، مسیر رفته را بازمیگردی و میفهمی که ذات دستور نهتنها انتزاعی است، بلکه غیرواقعی هم هست! در همان آغاز اصلاً زمینی نمییابیم که بر روی آن خانه بسازی! یا اعتباری نمیبینیم که صرف هزینههای ساخت خانه کنی! و یا «صنعت»ی نساختیم که از پس اجرای این حجم دستوری مسکن برآید! اینجاست که متوجه اشتباه بزرگی که در شمارش کردیم میشویم! ما از خودمان در این آمارگیری غافل ماندیم! از همه مطالبه کردیم اما یکبار این سؤال را از آینه نپرسیدیم. از آینه نپرسیدیم که آیا دانش صنعت ساختمان کشور ظرفیت کافی برای پاسخگویی به ساخت احجام بزرگ تقاضای خانه را دارد؟ آیا امکان تأمین سریع و ارزان مصالح و مواد موردنیاز این صنعت وجود دارد؟ آیا توان مدیریت و هماهنگی چرخههای چنین پروژههای عظیم را داریم؟… از خودمان نپرسیدیم که آیا در دانش معماریمان راهحلی برای پاسخ به تأمین مسکن انبوه پیشبینی کردهایم؟ آیا فرآیندی برای ارزانسازی ساختمان طراحی کردهایم؟ و یا اساساً آیا این سؤالات را موجه میدانیم؟!
سؤال آخر از اینجهت مهم است که به نظر میرسد در حال حاضر جامعهی معماری ایران، یا حداقل قسمت مهمی از آن، کاری به این سؤالات ندارد. چراکه اگر بخواهیم معانی بین سطور پاراگراف اول را بهتر بفهمیم و اگر عباراتی همچون «خانه بهمثابهی محصول»، «معماری بهمثابهی فرآیند طراحی و ساخت محصول»، «زنجیرهی تأمین»، «تولید انبوه»، «استانداردسازی» و … را بهعنوان کلیدواژهی درک این ساحت مطرح کنیم، احتمالاً قسمت مهمی از معماران نهتنها این عبارات را حامل ارزش نمیدانند، بلکه با سوگیری فکری و برداشتهایی از معماری کمونیستی و همسانسازی، این مفاهیم را معاند با ارزشهای معماری و معماربودگی خود قلمداد خواهند کرد. روزی از روزگاران اخیر از مجال اجباری که خاموشیهای دفتر فراهم آورده بود استفاده کردم تا با یک گفتگوی درونسازمانی، نشائیان را در مقابل این مفاهیم بگذارم. برخی از همکارانم (بهخصوص جوانترها) صریح و سریع در برابر کلیدواژهی «محصول» ایستادگی میکردند و شأن معماری را ورای این مفهوم میدانستند. البته واکنششان برایم قابل پیشبینی بود. چراکه ما تحت تأثیر مفهومسازیهای محیط اطراف خودمان هستیم، ارزش معماری را با عینکهایی که از لحظهی آموزش معماری توسط استاد و دانشگاه بر روی چشممان میگذارند میفهمیم. پایمان به بازار کار هم که باز میشود، شاخصهای معماری خوب را هم از لابهلای تصاویر فول-رندرشدهی پروژههای دیدهشده در مسابقات و یا صحنههایی از فضاهای تروتمیز پروژههای مینیمال جوایز معماری که توسط عکاسباشیهای معمار ضبط شدهاند، درک میکنیم. با توسعهی فضاهای مجازی، وسعت و قدرت نفوذ مفاهیم نصفه و نیمهی معماری نیز افزایش پیدا میکند و من مسئلهی کلیدی را در همین تعاریف نصفه و نیمهای میدانم که از معماری برای خودمان دستوپا کردهایم.
معماری واجد ارزش را عموماً آن طرحاندازی «یگانه»ای میفهمیم که برای وضعیتی کاملاً ویژه انجامشده است و هر چه شرایط آن، شامل مکان، زمان و برنامه یکتاتر باشد، معماری را متعالیتر میفهمیم. البته حتماً این گزارهام را بهپای زیر سؤال بردن اینگونه از معماری نخواهید گذاشت؛ مثالها و مصداقهای عالی فراوانی از این نوع معماری وجود دارد. هنگامیکه معماری مسجد شیخ لطفالله اصفهان را تحلیل میکنیم، حضور مسجد در کنار میدان شاه و نحوهی ورود و چرخش آن با توجه به موقعیت اجباری که قبله فراهم کرده است، سکانسبندی یکتایی را در بنای مسجد ایجاد کرده است و همین یگانگی آن را در درجات عالی از هنر معماری قرار داده است. خاص بودن موقعیت مکانی این بنا، تصور تکرار چنین طرحی در موقعیت مکانی دیگر را ناممکن میکند. یا اگر بخواهم از مصداق معاصری نام ببرم، میتوانم از موزهی هنرهای معاصر تهران یاد کنم که با نشاندن گالریها بر طبیعت زمین پارک، لابیرنت شیبداری را خلق کرده است که درنهایت رمپ دوّار آتریوم اصلی، اتصال ابتدا و انتهای گالریها را به عهده گرفته است. تمکین معمار بر جبر مکان، ترکیب منحصربهفردی از پیآیندهای فضایی را برپا کرده است و موجب «یکتایی» بنا شده است بهگونهای که دوباره ساختن همین بنا در موقعیت مشابه را ناممکن میکند. اینها همه مثالهایی هستند از معماری با ارزشهای یکتا که همچون تابلوهای نقاشی، یگانه هستند. همانطور که تکرار و همسانسازی از یک تابلوی نقاشی موجب پیدایش مفاهیم دوگانهی اثر اصلی و اثر بدلی میشود، دوباره ساختن چنین بناهایی را فاقد ارزش میدانیم، حتی اگر بناهای بدلی برآورندهی همهی نیازها در وضعیت خود باشند.
اما نکته اینجاست که آیا تلقی از معماری تا به همینجا کفایت میکند؟ آیا اینگونه نگاه به معماری همهی مسائل ما را پاسخ خواهد داد؟ مگر نه اینکه در طراحی شهرکها از تکرار یک بنای «الگو» مسئلهی پاسخگویی به اسکان جمعیت کثیر را حل میکنیم؟ آیا ساختمان «الگو» یا «نمونه» واجد ارزشهای معماری نیست؟ آیا با تکرار یک الگو، ارزشهای معمارانهی آن کاهش پیدا میکند؟ اکنون از وسعت معماری استفاده میکنم و این بار آن را با موسیقی مقایسه میکنم و پرسشم را در جغرافیای موسیقی به این شکل مطرح میکنم؛ که آیا با تکرار اجرای یک قطعهی موسیقی، از ارزش آن اثر کاسته خواهد شد؟ کدامیک از اجراهای سمفونی شماره ۹ بتهوون بهعنوان اصلیترین اجرای این اثر شناخته میشود؟ چه ویژگی در موسیقی هست که آن را تکثیرپذیر میکند؟ آیا میتوان چنین ویژگی را در معماری هم پیدا کرد؟ آیا الگوهای تکرارشوندهی شهرک شوشتر نو، ارزش مدولهایش را تضعیف میکند؟ آیا امکان تکرار و توسعه این نوع الگوها در موقعیتهای مشابه، معماری آن را تضعیف میکند؟ شهرک اکباتان را چگونه تحلیل میکنیم؟ آیا این مجموعهی بناهای تکثیرشده از الگوهای همسان، جایی در معماری ندارند؟ و یا مثال دیگر؛ مگر نه این است که شاکله و ساختار بناهای بلند بر پایهی تکرار یک پلان تیپ شکل میگیرد؟ آیا ساختمان پارک پرنس تهران، واجد ارزشهای معمارانه نیست؟ به نظر که پاسخ مشخص است. همهی پروژههایی که نامشان آمد حتماً در محدودهی معماری قرار میگیرند، با این توضیح که به نظر میرسد نوع این دسته با نوع دستهی اول متفاوت است و شاید بتوان گفت که این سویه از معماری نه در پی طراحی یک ساختمان، بلکه به دنبال طراحی ساختارهایی است که بتواند مقیاسهای گوناگونی از نیاز به فضا و خانه را پاسخ بدهد و باید اضافه کرد که اتفاقاً ارزش این نگاه از طراحی، نه در یگانگی خلق یک اثر، بلکه در تولید انبوه حاصل از یک نظام طرح و ساخت خواهد بود. اینجاست که به دوگانهای در معماری پی میبریم؛ «تکثیرپذیری» در برابر «یگانگی».
«یگانگی» بازتابدهنده معانی همچون انحصاری بودن، خاص بودن، متفاوت بودن و تفرد است. ازقضا این سویهی معماری، اقبال بیشتری در جامعهی امروز ما پیدا کرده است و صاحب و سازنده و طراح خانه، ارزش معماری را امروز در این نوع نگاه جستجو میکند. اما سویهی تکثیرپذیر معماری که حاوی معانی عمومی بودن، اشتراک داشتن، همسویی و جمعگرایی است کمتر موردتوجه قرار میگیرد.
در اینجا دوباره به فراز آغازین این جستار بازمیگردم تا آشکار کنم که راهحل تأمین مسکن عمومی در این نوع نگاه تکثیرپذیر معماری نهفته است و کلید گشایندهی قفل این مسئله از توجه به امر «طراحی» به دست خواهد آمد. برخی «طراحی» را فرآیند حل مسائل با تمرکز بر ریختشناسی موضوع طراحیشده میدانند و برخی دیگر، ماهیت طراحی را در تولید محصول واجد عملکرد جستجو میکنند. اما فارغ از تعاریف مختلفی که از «طراحی» میشود، همگان بر ماهیت حلالمسائلی آن توافق دارند. و چه ابزاری مهمتر از «طراحی» میتواند راهگشای حل معادلات پیچیدهی پیش روی معمار در مواجهه با نیازهای شهر باشد. هرچند امر «طراحی» موضوع جدیدی در تاریخ معماری محسوب نمیشود و قدمتی بهاندازهی خود معماری دارد، اما به نظر میرسد که پس از انقلاب صنعتی و با گذار به دوران مدرن، طراحی اهمیت دوچندان پیدا کرده است. از یکسو توسعهی سریع دانش ساختمان موجب افزایش پیچیدگی در تولید ساختمان شده است و از سوی دیگر، افزایش جمعیت و نیاز عاجل برای اسکان در شهرهای مدرن، ساخت خانهها را با فرآیند تولید انبوه مسکن گره زده است. بهاینترتیب نقش معمار همهکارهی قدیم به خالق آپارتمانهای مدرن شهری تغییریافته است تا با طرح سامانههایی، هماهنگی تمام ارکان و اجزای شکلدهنده و تولیدکنندهی بناها را فراهم کند. در این شرایط نگاه به معماری نمیتواند صرفاً مبتنی بر دغدغهی شخصی معمار و با هدف بهجایگذاشتن اثر هنری بیبدیل باشد. با این نگاه، نیاز به طراحانی خواهیم داشت که با شناخت امکاناتی که صنعت ساختمان در اختیارشان میگذارد، معماری را در پی پیدا کردن راهحلی برای ساخت سریع و ارزان مسکن بدانند. خانه را محصولی بفهمند که بیش از آنکه بازتاب علایق فردی باشد، حاصل طرحی است که لایههای گوناگون انسانی و فنی را ازنظر گذرانده باشد. طراحی تکثیرپذیر، گونهای از طراحی نسبتها و ارتباطات بین ارکان و اجزای معنایی و تکنیکی معماری است تا زمان ایده تا ساخت بنا را با حفظ کیفیت به حداقل برساند. البته که هماهنگی بین سیستمهای صنعت ساختمان، که بهطور عمومی «صنعتیسازی» میشناسیمش، میتواند زیرساخت مناسبی برای اینگونه معماری کردن فراهم کند، اما بدون حضور اندیشهی معمارانه، امکان تحقق چنین نگاهی دور از ذهن به نظر میرسد.
۱۰ میلیون سرپرست خانوار اطلاعات خود را در سامانه املاک و اسکان ثبت نکردهاند










دیدگاهتان را بنویسید